چندین نکته آموزشی داستان باد و خورشید برای زبان انگلیسی:
- واژگان ساده: استفاده از کلمات روزمره و قابل فهم.
- ساختار داستانی کوتاه: کمک به درک مطلب و تمرین خواندن.
- زمان های ساده: استفاده از زمان حال و گذشته ساده.
- گفتگوهای کوتاه: تمرین مکالمه و دیالوگ نویسی.
- توصیفات ساده: آموزش صفات و قیدهای پایه.
- پیام اخلاقی: بحث درباره مفهوم داستان به زبان انگلیسی.
برای مشاهده مقاله یادگیری زبان و تقویت مهارتهای خواندن و همه داستان های کوتاه مراجعه کنید.
The Wind and the Sun
باد و خورشید
The wind and the sun are having a disagreement.
باد و خورشید در حال اختلاف هستند.
“I am the most powerful!” says the wind.
“من قدرتمندترین هستم!” باد میگوید.
“No, I am the most powerful!” says the sun.
“نه، من قدرتمندترین هستم!” خورشید میگوید.
“I can blow trees to the ground!” brags the wind.
“من میتوانم درختان را به زمین بیندازم!” باد میبالد.
“I can push ships across the ocean.”
من می توانم کشتی ها را به آن سوی اقیانوس هل دهم
I can make hurricanes and tornadoes!”
“من میتوانم طوفانها و گردبادها بسازم!”
“Is that right?” replies the sun.
“درسته؟” خورشید پاسخ میدهد.
“Well, I can melt all the snow on the mountains.
“خب، من میتوانم تمام برفهای کوهها را ذوب کنم.
I can dry up an entire lake.
من میتوانم یک دریاچه را کاملاً خشک کنم.
I can make a sidewalk so hot
من میتوانم پیادهرویی را آنقدر داغ کنم
that it cooks an egg!”
که یک تخم مرغ روی آن بپزد!”
Just then, they see a man walking along the road in his
winter jacket.
درست در همان لحظه، آنها مردی را میبینند که با کت
زمستانیاش در جاده قدم میزند.
“Let’s have a contest to see who is more powerful,” says the
wind.
“بیایید مسابقهای بگذاریم تا ببینیم چه کسی قدرتمندتر است.”
باد میگوید.
“Whoever can remove the man’s jacket first wins.”
“هر کس که اول بتواند کت مرد را درآورد برنده است.”
The sun agrees.
خورشید موافقت میکند.
The wind goes first.
باد اول میرود.
He blows a gust of cold wind at the man.
او بادی سرد به سمت مرد میوزد.
The man shivers and zips up his jacket.
مرد میلرزد و زیپ کت خود را میبندد.
“Brrr! What a cold and windy day!”
“بررر! چه روز سرد و بادیای!”
It starts to rain.
شروع به باریدن میکند.
The wind blows even harder and turns the rain into snow.
باد شدیدتر میوزد و باران را به برف تبدیل میکند.
“Well look at that! It’s snowing!” says the man.
“خب به این نگاه کن! برف میبارد!” مرد میگوید.
“Snow wasn’t in the weather forecast today…”
“امروز برف در پیشبینی هواشناسی نبود…”
He pulls his hood over his head.
او کلاه خود را روی سرش میکشد.
The wind blows his strongest gust towards the man,
باد قویترین وزش خود را به سمت مرد میفرستد،
but the man’s jacket stays on.
اما کت مرد باقی میماند.
“Hmm. It’s a bit fresh today…” he says.
“هوم. امروز کمی تازه است…” او میگوید.
“A winter storm must be coming…”
“حتماً یک طوفان زمستانی در راه است…”
He zips the jacket higher to cover his nose.
او زیپ کت خود را بالاتر میکشد تا بینیاش را بپوشاند.
“Gah! This is impossible,” says the wind.
“آه! این غیرممکن است.” باد میگوید.
He stops blowing.
او وزیدن را متوقف میکند.
“My turn!” says the sun.
“نوبت من است!” خورشید میگوید.
First the sun shines enough to stop the snow.
ابتدا خورشید به اندازه کافی میتابد تا برف را متوقف کند.
The man unzips his hood.
مرد کلاه خود را باز میکند.
Then the sun pulls the clouds apart and gently shines down
on the man.
سپس خورشید ابرها را کنار میزند و به آرامی بر مرد میتابد.
Suddenly, it is a beautiful spring day.
ناگهان، یک روز زیبای بهاری میشود.
“Wow. The weather sure is strange around here!” says the
man.
“وای. آب و هوا در اینجا واقعاً عجیب است!” مرد میگوید.
He unzips his jacket.
او زیپ کاپشنش را باز میکند.
The sun gently wiggles her fingers and increases the
temperature.
خورشید به آرامی انگشتانش را تکان میدهد و دما را افزایش
میدهد.
“What strange weather. Now it feels like summer!”
“چه آب و هوای عجیبی. حالا احساس میکنم تابستان است!”
the man says as he begins to sweat.
مرد در حالی که شروع به عرق کردن میکند، میگوید.
“Goodness me, it’s so hot!”
“خدای من، چقدر گرم است!”
He removes his winter jacket.
او کاپشن زمستانیاش را در میآورد.
He lies down on the grass for a nap in the warm sun.
او برای چرت زدن در آفتاب گرم روی چمن دراز میکشد.
“I win!” says the sun, beaming.
“من بردم!” خورشید با درخشش میگوید.
Moral:
نتیجه اخلاقی داستان:
Sometimes warmth and gentleness can achieve more than
strength and force.
گاهی اوقات گرما و ملایمت میتواند بیشتر از قدرت و زور به دست
آورد.








منبع: thefablecottage
۰ دیدگاه